به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم


دعای دولتت گفتیم و رفتیم

ز روی خویش کردی دور ما را


چو گیسویت برآشفتیم و رفتیم

جفاهای ترا با کس نگفتیم


درون سینه بنهفتیم و رفتیم

چو غنچه بس که پر خون شد دل ما


چو گل ناگاه بشکفتیم و رفتیم

به خود بیرون نمی رفتم از این در


ولی خود را به در رفتیم و رفتیم

به عهدت خواب خوش هرگز نکردیم


کنون آسوده دل خفتیم و رفتیم

ندارد قوت رفتار خسرو


میان سیل خون افتیم و رفتیم